بعد از خواندن مرگ رنگ سهراب رخ نمود:
خفته در سایه ی دیوار بلند
خواب می نوشد از رویای سحر
کودک تنهایی ی احساس غروب
نیست رنگی که شود شاد دلش
یا که بومی که زند نقش بر آن
سرد و آرام به خوابی عمیق
می سراید غم تنهایی ی خویش
ای دریغا برود از دل ما
یاد بیداری و بی خوابی ما
سر فرو برده در اندیشه ی خواب
نیست کس را هیچ پروای سراب
امید که سال نود و یک سالی همراه با شادی و سلامت و بدون جنگ باشد .
نمی خواستم که سال جدید را با غم نامه شروع کنم اما چه چاره که خودش آمد.
ولی تا آنجایی که دست من بود عنوانش را از "غم نامه" به "دلنشین" تغییر دادم.
-----------------------------------------------------------------------------
تلاشی سخت و بی فرجام
سکوتی تلخ و بی انجام
نمی دانم کدامین شرم را با خود به گردون می کشم
کاین چنین بر سنگ فرش سرد خاکستان
تن رنجور خود را
بی فروغ « دلنشینی»
در گذرگاه
تنگ بودن
به دست روزگار دیرمان باید سپارم
و در گلوی بی صدایم
بخشکانم
بغض پر غوغای تنهایی هایم را
و دم بر نیارم
تا مبادا
نازنینی یا که یاسی
پژمرده گردد
ازطنین سرد
«غم نامه » ی دلتنگی ی من