سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :108
بازدید دیروز :82
کل بازدید :90653
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/9/5
8:48 ع

ساعت پنج و نیم بعد از ظهره حوصله ام سر رفته تنهام تو اتاق نشستم و حال هیچ کاری هم ندارم

این امین لعنتی هم قرار بو د یه چیزایی یادداشت کنه که اون هم تو زرد از آب در اومد

فقط حرف می زنه .

چند تا از همکارام اومدن توی اتاقم دارن حرف می زنن من هم بدون توجه به اونها دارم کار خودم رو تایپ می کنم

کمی سر در گمم ، بی حوصله ام

بحث های مختلفی سر گرفته از جن و پری گرفته تا خرید خونه و همکاران قدیمی .

یکی داره شعر خیام می خونه یکی داره صدای گربه درمیاره یکی داره قرارداد وام امضا می کنه

عجب شیر تو شیری شده . من هم دارم هم گوش می کنم هم تایپ هم گاهی اوقات توی بحث ها شرکت می کنم 

انگار یه کمی از او حال و هوا در اومدم خوب شد .

آقا رضا داره راجع به ساختمان های تعاونی مسکن که بعد از حدود چهار سال هنوز سفت کاریش هم انجام نشده حرف می زنه علی اونطرف تر سرش رو گذاشته روی صندلی و داره چرت خماری می زنه حمید هم دستش توی دهنشه و داره با پانسمان دندونش که امروز  انجام داده ور می ره قرار بود بیا بریم ورزش که انگار علی شیطون شده و نگذاشته بیا البته من هم خیلی بدم نمی اومد که نیاد خیلی حالشو نداشتم که برم

چند تا بازدید کننه از وزارت خونه اومدن برای دیدن اوضاع  و  احوال اینجا برای مستقل شدنش آستارکی که بینشون بود قبلا یکی دو سالی اینجا کار کرده بود امین رو هم می شناخت اومد اتاق من و باهام احوال پرسی کرد احوال امین رو هم پرسید اولین کسی بود که می گفت خوب موندی

علی رفت یکی بهش زنگ زد مثل اینکه می خواد بشینه و کله ای داغ کنند

رضا رفت حمید هم داره چرت می زنه لنگاشو انداخته روی میز و لم داده

ساعت حدودا شش شده

آقای رضایی از در اومد تو راجع به یک کاری اداری ازم سوال کرد بنده خدا خیلی نگران کار هاست منو یاد روزهای اوایل شروع کار خودم میندازه

حمید هم رفت اتاقش خیلی خوبش میاد رفت سر میزش یه کم چرت بزنه تا این نیم ساعت هم بگذره

من هم دیگه می خوام کامپیوترم رو خاموش کنم و برم این نیم ساعت و کتاب بخونم


90/2/18::: 5:55 ع
نظر()