می گویند "چرا؟" فلسفی ترین پرسش عالم است.غم من نه جوابی روانشناسانه دارد نه توجیهات دینی و نه حتی مرهمی اجتماعی که جامعه امروز ما خود مصداق و مجسمه این غمهاست. من نمی دانم چرا کودکی هنوز به دنیا نیامده باید بمیرد؟ نمی دانم چرا نتیجه دوست داشتن آسیب دیدن است؟چرا برای لذت بردن نیازمند چیزهای غریب و بعید هستیم؟ در حالی که معجزه هر روزه طلوع خورشید را از دست می دهیم؟ من به شرافت این مخلوق مشکوکم! به حقیقت این خلقت و نظام هیچ در هیچش. به گمانم این غم ریشه ای تاریخی دارد و یا شاید ریشه در این جغرافیا دارد ! حافظ جان سخن مرا قرنها پیش سروده : "جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق"