زمستان می رود آخر
اگر چه سوزناک و درد آلود
چوانه می زند نازک تن سبز خون آلود
نمی ماند هیچ سرما و سردی
که خورشید می تابد به هر روز
روان خواهد شد آن جویباران ز چشمه
فرو می ریزد آنگاه
یخهای سرد و خفته بر رود
سبز خواهد شد دشت سیاه مرگ آلود
تا سراید بار دیگر نغمه های خوشتر آن رود