سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :3
کل بازدید :90676
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/9/8
6:54 ص

همیشه با اولین پولی که به دستم می رسید کتاب می خریدم. داستانها تداوم آن دنیایی بودند که در آن زندگی می کردم،چیز یاد می گرفتم، رشد می کردم و ارزشها را می شناختم.

یکبار پدرم با حالتی اسفبار به کفشهایم نگاه کرد و گفت:اگر پوشیدن این پلاس پاره ها تو رو ناراحت نمی کنه،منو خجالت زده می کنه این پول رو بگیر و برو یه جفت کفش نو بخر!

عصر همانروز که خوش خوشان با همان کفش کهنه ها وارد کوچه شدم پدرم روبرویم سبز شد و با یک نگاه به کتابهای زیر بغلم همه چیز را فهمید و وقتی کتابهایم با خشم به پشت بام خانه همسایه ها پرواز کردند فهمیدم که گاهی یک جفت کفش نو از چند تا کتاب نخوانده بهتر است و بعضی چیزها را باید در دنیای واقعی یاد گرفت.  


90/3/27::: 9:14 ع
نظر()