سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :79
بازدید دیروز :82
کل بازدید :90624
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/9/5
11:41 ص

پیر مرد خفته در آغوش غروب

با نگاهی خسته و رنج آلود

می کرد حکایت از صبح و فروغ

            ***

هوا بس تاریک وظلمانی بود 

کودکان سر در گریبان 

ترسیده از تاریکی و زوزه ی گرگان 

گوش جان را داده بودند 

به آوای گرم آن پیر دانا

       ***

کودکان من ، جوانان برومند 

بشنوید صدای پیر زمان را 

آنچه او می سازد از نغمه

نه از روی هواست 

بل دیده آنچه می سراید 

از زمانهای کهن تا روزگاران .

بشنوید ای فرزندان احساس

در لابه لای زوزه ی گرگان 

صدای دلنشین غوکان 

و آن بی انقطاع نوای 

سیر سیرکان . 

زندگی را می سرایند 

بودن را و ماندن را    

     ***

چشم ها در سیاهی ها 

در فضای ظلمانی بیکران شب

احساس می کرد سحرگاهان را 

   ****

پیر مرد آهسته و آرام 

زیر لب می خواند سرود خوش نوای 

صبح و روشنائی را : 

سحر نزدیک است 

سحر زیباست 

سحر آغاز یک روز دگر

آغار دیدن ، قد کشیدن 

برای بودن و ماندن 

برای نو سرودن          


90/4/4::: 8:10 ص
نظر()