گذر ایام در نظر یک کارمند:
سالها می گذرد تند و سریع
روزها می رود و شب ها نیز
گویی از باد نمی شرمد هیچ
یا که ازبرق که می غرد نیز
می کند موی مرا نیز سپید
می رساند به ایام نوید ؛
که بیایید براتان آوردم
مرده ای شیک و تمیز
عجبا و اسفا زین همه عمر
که نمی آید به سر، این "سر برج"
گویی از سلخ به غره نخواهد آمد
این کدامین شب تار است که باز آمد
چو به کف آری آن پول عزیز
نرسیده به نیمه رود آن همه نیز
چو کفی بر لب دریا بی تاثیر
خاک بر سر کنی از این غم نیز
باز با خود گویی با جیز و مجیز
سالها می گذرد تند و سریع
و چه با تاخیر می آید این "سر برج"