در آپارتمان بی آسانسور ما
چه صبورند
پــــــــ
لـــــــ
لــــــ
ــــــــه
هــــــــــــــــا
بساط صبحانه ام کنار چشمه پهن است
مورچه خرده نانی از سفره ام می برد
نمی دانم میهمانم یا میزبان
حلزونی برهنه از جاده می گذرد
با تنی نرم و بی حفاظ
بی خبر از درشکه ای که الاغ می کشد