پس از خاموشی چند ماهه ، در پی یک خبر چنین شد :
نشسته با سکوت خود
فشرده است گلوی او
بغض بلند روزگار
ابر سیاه بی نصیب
تیره نموده است زمین
گرفته است نوای او
نای کریه زاغکان
نیست در این سرا کسی
نه هم رهی نه هم سری
شکسته در نگاه او
برج بلند روزگار
« در این سرای بی کسی
کسی به در نمی زند »
نگاهی از سر نیاز
کسی بر او نمی کند
نه قاصدک
نه مرغ خوش نوای دل
کسی خبر به خانه ی
سرد و سیاه نمی برد.
بعد از خواندن مرگ رنگ سهراب رخ نمود:
خفته در سایه ی دیوار بلند
خواب می نوشد از رویای سحر
کودک تنهایی ی احساس غروب
نیست رنگی که شود شاد دلش
یا که بومی که زند نقش بر آن
سرد و آرام به خوابی عمیق
می سراید غم تنهایی ی خویش
ای دریغا برود از دل ما
یاد بیداری و بی خوابی ما
سر فرو برده در اندیشه ی خواب
نیست کس را هیچ پروای سراب
امید که سال نود و یک سالی همراه با شادی و سلامت و بدون جنگ باشد .
نمی خواستم که سال جدید را با غم نامه شروع کنم اما چه چاره که خودش آمد.
ولی تا آنجایی که دست من بود عنوانش را از "غم نامه" به "دلنشین" تغییر دادم.
-----------------------------------------------------------------------------
تلاشی سخت و بی فرجام
سکوتی تلخ و بی انجام
نمی دانم کدامین شرم را با خود به گردون می کشم
کاین چنین بر سنگ فرش سرد خاکستان
تن رنجور خود را
بی فروغ « دلنشینی»
در گذرگاه
تنگ بودن
به دست روزگار دیرمان باید سپارم
و در گلوی بی صدایم
بخشکانم
بغض پر غوغای تنهایی هایم را
و دم بر نیارم
تا مبادا
نازنینی یا که یاسی
پژمرده گردد
ازطنین سرد
«غم نامه » ی دلتنگی ی من
نه سلامی
نه علیکی
در ایامی که دیوار به دیوار
می سپردیم روزگاران
به دیار فراموشی
همسایه ی ما رفت
و نه حتی خداحافظی پایانی
*
یاد دارم
روزگاری که نه چندان دور است
آن زمانی که هنوز
واژگان معنی ی خود داشتند
و نبود هیچ مجازی در کار
آن زمانی که محبت ، دوستی ، عشق
نه بر لب ها
که در قلب ها جاری بودند
شبهایی چه طولانی و دراز
در کنار همسایگان ، خوش و ناز
می رسانیدم شبان تا نیمه به راز
تخمه های سیاه و دانه های قرمز انار
نارنگی هایی با پوستهای روشن و صاف
قلیانی با دودی سفید
کوزه ای که در آن
عروسک کوچک پلاستیکی غوطه می زد
در گوشه ی اتاقی پر از خنده و شادی
با دخترکان دور از گناه و زشتی
نقش عشق می زدیم و تار و پود زندگی می بافتیم
همسایه ما رفت
گویی که نبوده است از اول
من نمی دانم چه نامی داشت
یا از کدام تیزه و خانه ای بود
شاید این
این جدایی سرد و تاریک
نشانه ایست از
دنیای جدید
دنیای مدرن عصر جدید
چنان سر در گریبانم
که گر افتی یا خفتی
مرا هیچم پروای عزیزان نیست.
چنان سر در سرای خویش دارم
که گر سوزد ، یا ریزد
سرای دوستداران
مرا هیچم پروای عزیزان نیست.
سر خوشم از خواب خوش بیداری ام .