سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :22
بازدید دیروز :3
کل بازدید :90686
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/9/8
9:10 ص

در سنگستان سرد و عریان

شقایقی غنچه کرده

با یک گل هم بهار می آید


90/10/8::: 11:12 ص
نظر()
  
  

غنچه نیم شکفته رز

و بال زدنهای بیقرار پروانه

آن سوی شیشه


90/10/6::: 10:1 ص
نظر()
  
  

دلم برای خودم تنگ شده است

برای کسی که می شناختم

پیش از آنکه از پرده مخملین صحنه بگذرد


90/9/29::: 11:57 ص
نظر()
  
  

ما توان تنهایی را نداریم

پس اجتماع را ساختیم

هزاران تنها کنار هم


90/9/29::: 11:55 ص
نظر()
  
  

کودکی خسته و پیر

می کشد ریسمان را

باز در می غلتد

یک عروسک به زمین

می بریم مادر را  

تا سپاریم به خاک


90/9/21::: 6:40 ع
نظر()
  
  

درخت سبز حیاط ما

جولانگاه کرمان درختی شد

پدرم آنزا برید

گفت :

دندان کرمو را باید کشید

مادرم خوابی دید

آسمان اشک بارید

خواهرم در تب سوخت

پدرم با خود آورد

یک نهال نو پا را

خواهرم بازخندید

مادرم خوابی دید

آسمان آفتابی شد

باغچه ی خانه ی ما

شد دوباره سر سبز

کرم ها شاداب شدند

غم از خانه برفت


90/8/23::: 3:27 ع
نظر()
  
  

 

آسمان آبی ناب

ابرها زیبا و سپید

مانده در رگهای زمان

عطر خوشبوی هوا

سبزه ها سرمست ز غرور

باد خروشان ز سرور

زمزمه ی عشق جاری

بلبلان نغمه سرا

باغچه ی خانه ی ما

نقش بسته در آن

از همه رنگ و صفا

ساقه ی زندگی نازک ما


90/8/22::: 11:32 ص
نظر()
  
  

گذر ایام در نظر یک کارمند:

سالها می گذرد تند و سریع

روزها می رود و شب ها نیز

گویی از باد نمی شرمد هیچ

یا که ازبرق که می غرد نیز

می کند موی مرا نیز سپید

می رساند به ایام نوید ؛

که بیایید براتان آوردم

مرده ای شیک و تمیز

عجبا و اسفا زین همه عمر

که نمی آید به سر، این "سر برج"

گویی از سلخ به غره نخواهد آمد

این کدامین شب تار است که باز آمد

چو به کف آری آن پول عزیز

نرسیده به نیمه رود آن همه نیز

چو کفی بر لب دریا بی تاثیر

خاک بر سر کنی از این غم نیز

باز با خود گویی با جیز و مجیز

سالها می گذرد تند و سریع

و چه با تاخیر می آید این "سر برج"  


90/8/18::: 10:17 ص
نظر()
  
  

عشق دروغی است که مردم دوست دارند باور کنند و مرگ حقیقتی که می خواهند فراموش کنند.


90/8/18::: 1:16 ص
نظر()
  
  

دلم تنگ میخانه است                                 "دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند"             

کجایند                                                      "گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند"حافظ

ملائکه، که دوش بر در می زدند

تا مگر نشانی دهند


90/7/8::: 4:29 ع
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >